آیه های انتظار

 





زنی به معنای فداکاری


اکنون، سایه ذ‏سار صدای تو جای دیگری است؛
اما سوگواری خلوتت نیز خالی از سنگ و ستاره نبود.

سنگ، هدیه سرسلامتی همان کسانی بود که پیش از این نیز، سر
مرا شکسته بودند و دل تو را، و ستاره، مهریه چشم‏های دختر
کوچکت که نگاه گرم و آرام‏بخش تو را به یادم می‏آورد.


تو نیستی تا شب تنهایی مرا با چراغ بی‏خوابی‏هایت روشن کنی
اما تاریکی و سیاهی و بغض، بی‏قراری که پناهی نمی‏ یابد، هست!

تو نیستی تا عطر حضور گرمابخشت، خانه کوچکم را به پهنای آسمان
وسعت بخشد، اما هوای مسموم کینه و دشنام و تهمت، در حوالی احوال من هست.

اگر دستان کوچک فاطمه علیهاالسلام عزیزم می‏گذاشت
چشم‏هایم در یادت جز به گریستن باز نمی‏شد.

تنهایی و بی‏ کسی رسول اللّه‏ صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله را هم اگر
فاطمه‏اش علیهاالسلام مرهم بنهد، از این پس، اسلام
غربت خویش را بر کدامین شانه‏ های استقامت بنهد؟

هنوز زهرای مهربانم، کوچک‏تر از آن است 
که بار مظلومیت دین را بر دوش کشد.

وقتش که برسد، او نیز در راه حفظ و ثبات اسلام موی به سپیدی می‏نشاند
و قامت به خمیدگی. زیرا که این دختر مهربان، از دامان
مهر و شکیبایی تو برخاسته است؛


گویی تمام آن ایثارها و مقاومت‏ها که از تو سر زد، در وجود او برنشست. 
با وجود این، جایت در قلب من و کنار اسلام خالی است!

مگر می‏توان از یاد برد که تو، آن‏گاه به یاری من شتافتی و با من
نه عهد و پیمان زناشویی که بیعت دینی بستی، که مردانگی و فتوت و
آزادگی در نطفه مردان خفه شده بود و شجاعت و ایثار در وجودشان مرده بود.

مگر می‏توان فراموش کرد که تو بعد از علی مرتضی علیه‏السلام 
نخستین کسی بودی که بر حقانیت من شهادت دادی و رسالت مرا باور کردی؟!

کجا زنی را می‏توان یافت که تمام اندوخته ‏هایش از دنیا را
وقف آخرتی کند که دیگر مردمان آن را شعر و افسانه می‏خواندند؟!

کجا تاجری را دیده‏ایم که تمام سرمایه ‏هایش از مال و خاندان
و شهرت و اعتبار خویش را رها کند و در عوض آن، مهر پیامبری
را بخرد که جز غم مهجوری و غریبی، ارمغان دیگری برایش نخواهد داشت.

بی ‏جهت نیست که تو محبوبه دو دنیای منی!

نزهت بادی




ارسال شده در توسط محب مهدی